

ساعت ۱۱:۴۵ ظهره ,بعد از کلی نه آوردن و معطل شدن،داریم میریم….
شاید بشه از اینجا یه خبر حرفه ای واسه مجله گزارش کنیم.
فعلا تا همینجا وقت کردم بنویسم .خیلی هیجان زده ام میخوام بفهمم این چیزایی که راجع به این کلبه میگن درسته؟!!!
دلشوره دارم ولی نمیخوام به روی خودم بیارم.
همکار های خبرنگارم رو با بدبختی قانع کردم که بیاین بریم این خبر دست اول میشه.
چرا حرف هایی ک پخش شده را باور میکنید…
اما حالا هرچقدر به این کلبه نزدیک میشم دلشورم بیشتر میشه.
اهالی اینجا میگن این کلبه تسخیر شده…
یه خواهر و برادر اینجا زندگی میکردن،میگن پسره خونخوار و آدم خوار شده.
میگن هرکی وارد این کلبه شده قربانی شده و دیگه از اونجا بیرون نیومده…
بعضی از آدم هارو قربانی کرده و بعضی هارو مثل خودش خونخوار و آدم خوار کرده…
دلشوره داره خفم میکنه…
ولش کن…
الان وقت این حرفا نیست یه در مشکیه آهنیه…
رسیدیم….
کرج گوهردشت ، فاز ۳ رستاخیز ، بین خیابان ۹ و ۱۰ غربی ، پلاک ۲۷۳ درب مشکی ، جنب پارچه مبل داوودی